-
گردهمایی
یکشنبه 14 شهریور 1395 21:38
مهمون بودیم، مهمون مردی از سالیان دور، فارغ التحصیلان سال 40 دانشکده فنی.... روبروی ِ من نشسته، یک جلسه کاری بوده است صبح تا ظهر کلی بحث بود و کشمش.... جلسه ایی سه جانبه، پر از کش و قوس های فراوون و..... اما مثبت..... و حالا بعد از جلسه در آرامش، چای و صحبت های این مرد کهنسال........سالهاست که در کسوت مدیر عاملی این...
-
مردمان دوست داشتنی - دبیرهای زبان انگلیسی
شنبه 13 شهریور 1395 23:55
مردمان دوست داشتنی دبیرهای زبان انگلیسی 2- Sincerely you ! از دبیرهای باکلاس بود خوش پوش و آراسته و دوست داشتنی . تمام توانایی های فردی خودش را به کار می بست تا ما را به درس زبان انگلیسی علاقه مند کند . آقای جلالی پور . دبیر سال اول دبیرستان . تمام جور ناتوانی کتاب درسی را او به گردن می کشید ! به هر راهی می زد تا آن...
-
سوال
جمعه 12 شهریور 1395 12:55
اجازه بدید یه سوال مطرح کنم ....تا راجع بهش حرف بزنیم ... شما فرض کنید با دوست دخترتون یا نامزد یا هر کسی که هنوز تو رابطه جدیدی باهاش نرفتید و هر دوتون ممکنه انتخاب هاتون در اینده کس دیگری باشه ... رفتید بیرون یا مهمونی ... یه پسر دیگه پیدا میشه و میاد و خیلی مودب و محترم به دختری که کنار شماست می گه ازش خوشش اومده و...
-
یه نه بزرگ به نخواستنی ها
چهارشنبه 10 شهریور 1395 20:00
_ باهام میای بریم خرید؟ _ (توی دلت: آخه خسته ام... ) آره حتما... _ عکس ما رو لایک نکردیا _ (قشنگ نبود خب...) بذار دوباره ببینم... صبح بیدار میشی میبینی توی گروه "بچه های شرکت" عضو شدی. در واقع عضوت کردن. بمونی؟ آخه من با اینا چه صنمی دارم که هی پیغام بفرستیم برای هم... ترک کنی؟ کی جراتش رو داره... از همکار...
-
رودربایستی
سهشنبه 9 شهریور 1395 17:53
تا حالا چقدر تو رودربایستی قرار گرفتیم و علی رغم میل باطنیمون کاری رو انجام دادیم یا ندادیم صرفا بخاطر رودربایستی؟ عموما بخاطر حفظ حرمت دیگران اعم از خانواده،فامیل،دوستان، همکاران و ... تو رودربایستی قرار گرفته و شرایط نامطلوبی رو برای خودمون رقم میزنیم... دلایلی مثل: خجالت، احترام،حرمت،کوچیکی و بزرگی،عدم اعتماد به...
-
مردمان دوست داشتنی
شنبه 6 شهریور 1395 23:36
مردمان دوست داشتنی دبیرهای زبان انگلیسی اینکه بعد از هفت سال درس زبان انگلیسی خواندن در مدرسه ی راهنمایی و در دبیرستان ، از زبان انگلیسی همانقدر می دانیم که از سیاهچاله های فضایی ، بی گمان تقصیر دبیرهای زبان نیست . تقصیر خود ما هم نیست . این برمی گردد به شاهکار سیستم آموزشی ما . دبیرهای زبان انگلیسی ، برای آنکه...
-
فرهنگ
شنبه 6 شهریور 1395 00:40
سعید دوستم از طرف ۴۵ تا کارگر شاغل شرکتشون بعنوان نماینده وزارت کار انتخاب شده شرح وظایفش اینکه بره وزارت کار و وضعیت بهتری برای کارگرهای شرکتشون فراهم کنه ... وقتی رفته در جلسه نماینده ها در وزارت کار شرکت کرده دیده تمام نماینده ها اصلا به فکر همکاراشون نیستند و فقط به این فکر می کنن که کاری برای خودشون بکنن ... مثلا...
-
عدو شود سبب خیر
چهارشنبه 3 شهریور 1395 20:00
هفته پیش دزد اومد. یعنی ساعت 6 و سی دقیقه صبح بود که موبایلم زنگ خورد. اسم همکارم رو که دیدم گفتم حتما کاری پیش اومده و میخواد بگه من صبح به جاش برم سرکار... گوشی رو که برداشتم، گفت دلی شرکت دزد اومده... اولین واکنشم این بود که زدم روی پام و گفتم خاک بر سرم!! و بلند شدم که حاضر بشم و برم ببینم دقیقا چه اتفاقی...
-
سرو سهی و بلبلی ...
سهشنبه 2 شهریور 1395 21:05
مترو خط چهار امروز صبح: دختر پوزخندی زد و با حالتی تمسخر آمیز رو به مادر گفت: شنیدم یه زمانی عاشق، پسر عمه گل نساء بودی... زن درحالیکه بغضش رو قورت می داد سرش رو بالا گرفت و گفت: امروزش رو نیگا نکن یه زمانی نصف بیشتر دخترای این شهر آرزو داشتن فقط جواب سلامشون رو بده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 شهریور 1395 23:47
امروز در یکی از کانال های تلگرام خواندم: با کودکتان وقت بگذرانید. بین تولدش تا روزی که به دانشگاه برود فقط 940 جمعه وجود دارد. تا امروز چندتای آنها را از دست داده اید؟؟ کلا مخم هنگ کرد با این عدد سه رقمی... به جمعه های کودکی ام فکر کردم و به جمعه های این سه سال و سه ماه که خودم در خانه کودک دارم... به جمعه های پیش...
-
المپیک
جمعه 29 مرداد 1395 23:57
هیچی تو ذهنم نیست برای نوشتن ... یعنی تمام فکرم کشتی امشبه امیدوارم بچه های کشتی آزاد چند تا طلا بیارن .... امشب همش تو این فکرم که ساعت دو شب، اولین طلای کشتی بگیریم .... حیفه واقعا ... ولیبال کشور ما نشون داد اگه یه نفر کار بلد در راس کار باشه خیلی زود در اون ورزش پیشرفت حاصل میشه .... امیدوارم این دو یا سه روز آخر...
-
لیلا، حمید، بهداد، و دیگران
چهارشنبه 27 مرداد 1395 20:00
انقدر که من پیگیر مسابقات المپیک بچه های ایران هستم، اگه خودم توی مسابقات شرکت میکردم حتما رکورد فلپس رو میزدم! یکی از حواشی المپیک اینه که برای باخت حمید سوریان و بهداد سلیمی دو کمپین جداگانه راه انداختن، به صفحه مورد نظر سر زدم. چیزی در حدود 548 و در جای دیگه 800 و خرده ای کامنت بود. شروع کردم به خوندنشون... البته...
-
(( کز دیو و دد ملولم و...))
سهشنبه 26 مرداد 1395 20:54
شنبه شب، برنامه نود آیتمی را پخش کرد که نشان می داد نوجوانی 13,14 ساله به نام امید دچار سرطان ریه ساکن حومه تبریز تنها با مادرش در خانه یی کوچک زندگی می کند علاقه مفرطی به کریستین رونالدو ( مهاجم پرتغالی تیم فوتبال رئال مادرید) دارد طوری که دیوار اتاقشان پوشیده از عکس های رونالدو در حالات مختلف بود به گونه ای عکس ها...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 مرداد 1395 23:50
دیشب حدود ساعت دو از شبکه سه ویژه برنامه المپیک رو می دیدم... قرار بود عبدولی برای مدال برنز کشتی بگیره. خیابانی گفت فعلا از حضورتون مرخص میشیم تا شروع کشتی.... رفت تبلیغ و بعد هم یه فیلم سینمایی شروع شد. چون خیلی طولانی شد همین جوری شانسی زدم شبکه ورزش دیدم داره کشتی رو پخش میکنه و تقریبا آخراشه... ولی شبکه سه همون...
-
کاش......
دوشنبه 25 مرداد 1395 00:40
"خدا کند انگورها برسند جهان مست شود تلوتلو بخورند خیابانها به شانهی هم بزنند رئیسجمهورها و گداها مرزها مست شوند " آنگاه در وقت رسیدن انگور ها و بی مرزی مستی من دست در گردن و سر در گریبانت خواهم داشت و از شانه هایت خواهم آویخت و به وقت مستی ِ همه ی عالم و من تو را غرق در بوسه های هوشیارانه ام خواهم کرد کاش...
-
غروب
شنبه 23 مرداد 1395 19:00
غروب به یاد راننده مینی بوس : آکار اسم مینی بوسش را گذاشته بود جیمبو ! مینی بوس ، رنگ زردی داشت با نواری قرمز در کمرکش دور تا دور اتاقش . زمستان ها دو بار در روز پیدایش می شد . یکبار صبح اول وقت که سرویس شهر بود به کارگاه ، یکبار هم غروب که می آمد پرسنل شهر را از کارگاه ببرد . بیشتر پرسنل اما از شهرهای دیگر بودند و شب...
-
جمله ...
جمعه 22 مرداد 1395 08:35
یه جمله معرف هست که میگه با '' خوک '' کشتی نگرید . به دو علت .. اول اینکه کثیف می شید .... دوم اینکه" خوک " از این کار خوشش میاد یه جمله معروف دیگه هم هست که میگه خودت و به " زور " تو " دل " کسی جا نکنید ....به دو علت ... اول اینکه " جا " نمی شید دوم اینکه " چروک " می...
-
money talks
چهارشنبه 20 مرداد 1395 20:00
توی اتوبوس نشستم و منتظرم تا ترافیک روان بشه و ماشین حرکت کنه. دختر کنار دستیم مدام با دوستش تماس میگیره و میگه تورو خدا به استاد بگو توی ترافیک گیر کردم... چند لحظه بعد مجدد: بهش بگو خیابون قفله چکار کنم خب... توی اتوبوسم چجوری کوچه پس کوچه بندازم؟ نه نمی شد با آژانس... نه میام، باز بشه این راه... در همین گیر و دار...
-
ای مدعیان، روز قیامت به شما چه؟
سهشنبه 19 مرداد 1395 20:53
چند وقت پیش در تلگرام فیلمی چهار دقیقه یی دیدم که در آمریکای شمالی مردی با نوع لباس غربی و چشمان بسته و آغوش گشوده کنار پیاده رو ایستاده بود. کنارش رو کاغذ بزرگی نوشته بود من مسلمانم و به شما اطمینان دارم، شما چطور به من اعتماد دارید اندازه یک آغوش... تقریبا اکثریت قریب به اتفاق افرادی که از کنار این مرد عبور میکردند...
-
موج
یکشنبه 17 مرداد 1395 22:50
یه چیزهایی موج میشه توی جامعه، همه گیر میشه، فرا گیر میشه و..... خلاصه که اونقدر جامعه، رنگ اون رو به خود می گیره که هر جا رو که نگاه می کنی و هر جا رو که می خونی و.... فقط و فقط این موج های راه افتاده رو می بینی.... نمی دونم ایران این شکلی هست یا سایر جوامع هم همینجوری هست یا نه؟ البته حدس زدنش خیلی مشکل نیست..... به...
-
قارچهای زیبا اما ... ؟
شنبه 16 مرداد 1395 20:20
حالا دیگر کم کم برخی ها که سکان برخی تریبون ها را در اختیار دارند ، خود را محق می دانند در مورد همه چیز نظر بدهند و با استفاده از سکان مربوطه ، نظر خود را هم اجرایی کنند ! از قضا چنین افرادی در همه ی زمینه ها نیز صاحب نظرند : ورزش ، سیاست ، مذهب ، اقتصاد ، هنر ( بالاخص موسیقی !! ) ، پزشکی در انواع تخصص ، مهندسی در...
-
اعتماد
شنبه 16 مرداد 1395 00:39
فکر کنم اکثریت قبول داشته باشند که تو این سالهای بعد از انقلاب اعتماد مردم نسبت به همدیگه کم کم کمرنگ شده و توو این سالها تقریبا از بین رفته ..... درسته که با اعتماد نکردن چه عاطفی و چه مالی ، شرایط مطمن تری برای خودمون دست و پا می کنیم و خیلی وقتها بهمون ثابت میشه که کار درستی کردیم ... ولی با این کار جلوی فرصت هایی...
-
نگه دار فرصت که عالم دمی است*
چهارشنبه 13 مرداد 1395 20:36
رفتم اون خونه تا از انبار دو سه تا وسیله بردارم. کارتنی که وسایلم توش بود رو میکشم جلو. یه جعبه، یه جا خودکاری خاتم، ظرف قلم و کاغذهای گلاسه... مگه وقتی پای وسایل قدیمی میشینی میشه به این راحتی ها بلند بشی؟ چشمم میخوره به البوم ها اما به روی خودم نمیارم، چون دلم نمیخواد تا صبح بمونم اونجا... یه نایلون سفید میگه من...
-
توریست
سهشنبه 12 مرداد 1395 20:48
سکانس اول: خارجی: زمان: سال 82 یا 83 روز، عصر مکان:میدان آزادی 10 ،12 تا توریست شرقی که دو 3 تا پسر و الباقی دختر در حال گشت و گذار، عده یی اونا رو دوره کردن و تقریبا دنبالشون میکنن که معلوم نیست ماجرا از کجا شروع شده ، چند ده نفر آقای هموطن، رفتار بسیار عجیبی دارند، یکی انگولک میکندشون، یکی از عقب بغل کرده و چسبونده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 مرداد 1395 23:57
دوست ... همین یک کلمه ی چهارحرفی و یک بخشی چقدر پیچیده می شود وقتی کارت برسد به دوتا دوتا چهارتا کردن با خودت که چه کسی واقعا دوست هست و چه کسی یک آدم عادیست که تو شبیه دوست می بینی اش و او سر سوزن احساسی به تو ندارد... آدم ها به تعداد خود آدم ها منحصربه فردند... هر کس تعبیرش از دوست متفاوت است... من هم منحصربه فردم....
-
"دور" ینی کجا؟
یکشنبه 10 مرداد 1395 22:22
مدتهاست که این قضیه فکرم رو مشغول کرده... و شده یه وسواس برام و یه چشم عیب بین و یه حسرت از ته دل.. که چرا واقعا چرا ماها، زباله هامون رو توی محیط می ریزیم.... تمام جنگل ها رو نگاه می کنیم پر شده از بطری و قوطی و سفره های یه بار مصرف و ظروف یه بار مصرف و کیسه های پلاستیکی کوچک و بزرگ، رنگی و بی رنگ و سایر چیزهای...
-
یک مرد ، یک زندگی . خالو حسین .
شنبه 9 مرداد 1395 23:44
یک مرد ، یک زندگی خالو حسین . مثل همه ی خبرها بود . خبرهایی که سالهاست می شنویم . خبر مرگ . « خالو حسین ، دار فانی را وداع گفت . » خبری که پنجم مرداد ماه ، پخش شد . مهر ماه 92 بود که به دیدنش رفتم . در روستایی اطراف باینگان . در میان زیبایی های خیره ی کننده ی زاگرس ، مردی شگفت زندگی می کرد : خالو حسین . از سال 79 می...
-
چالش یک
جمعه 8 مرداد 1395 09:30
می دونید فرق چاپلوسی با تعریف و تمجید کردن چیه ؟ یه چاپلوسی که کارشو بلده و چاپلوسیش ما رو تحت تاثیر قرار می ده .... به ویژگی اشاره می کنه که در ما نیست ولی فکر می کنیم که هست یا آرزوی داشتن اون ویژگی داریم .... این جور چاپلوسی بخوای و نخوای تاثیر داره و لبخند به لبت میاره .... اما تعریف و تمجید به ویژگی اشاره می کنه...
-
همون که ده دقیقه تایپ می کرد و می نوشت باشه
چهارشنبه 6 مرداد 1395 20:02
مادربزرگم دیپلمش قدیمیه. میگه سال 48 _ 49 با کلی اصرار پدربزرگ رو راضی کرده که دیپلمش رو بگیره. نمره هاش همه نوزده و بیست بوده. خودش میگه... روی نوشتنش حساسه... س حتما باید دندونه هاش مشخص باشه، تشدید رو رعایت میکنه، نقطه های پ رو جدا می نویسه، میگه اینها اون موقع که ما درس می خوندیم ارزشمند بوده... یه جور مهارت و...
-
ای پرنده مهاجر ....
سهشنبه 5 مرداد 1395 23:05
چند روز پیش توی مترو دو تا جوون ۱۸،۱۹ ساله داشتن حرف میزدن که بعلت حجم زیاد مسافر دقیقا بغل گوشم بودن و ناخواسته میشنیدم حرفاشون رو، یکیشون داشت میگفت میدونی که کسی تو زندگیم نیست اما بعضی از آهنگ ها رو که گوش میدم بیاد یه نفر هستم که اصلا نمیدونم کیه چه شکلیه، کجاست و...یاد اون میفتم و کلا شاد میشم، غمگین میشم اصلا...