هفتگ
هفتگ

هفتگ

انشاء

کل دوره دبستان و راهنمایی  موضوع های که برای انشاء می دادن کلا پنج شش تا  بیشتر نبود. نمی دونم دستور اداره آموزش و پرورش بود یا خلاقیت بیش از حد معلم ها ! که موضوع می دادن بهار را توصیف کنید، پاییز را توصیف کنید، تابستان را چگونه گذراندید، علم بهتر است یا ثروت، تعطیلات عید را چگونه گذراندید...

به نام یگانه خالق هستی قلم در دست گرفته و موضوع انشای که از ما خواسته شده را می نویسم  ما امسال عید به دیدن اقوام رفتیم و با دختر خاله ها و پسر خاله هایم خیلی بازی کردیم و بسیار خوشحال شدیم.

روز سوم عید به دماوند رفتیم به ویلای یکی از دوستان پدرم که آنجا هوا خیلی سرد بود و من کوه آتشفشان را دیدم و سنگهای آتشفشانی را از نزدیک دیدم یک روز هم بازی الک و دولک انجام دادیم که خیلی خوش گذشت ،وقتی بعد از چند روز به خانه برگشتیم دیدم ماهی عیدمان مرده است و خیلی غصه خوردم  من و برادرم ماهی مرده را در باغچه دفن کردیم، روز سیزده بدر هم  چون باران شدیدی می آمد نشد جای برویم و در خانه مانده و کارتون دیدیم و آجیل ها را تمام کردیم. این بود انشای من درباره عید نوروز

................................................................................

این انشای من در سال چهارم دبستان بود.

تهرانگردی ، در خلوتی و اندوه .

تکراری شده ، گفتن و شنیدن این جمله که : تعطیلات عید وقت خوبی است برای تهران گردی .

اما تهران ، برای تهران گردی ، جنسش جور است ! بساطش پر و پیمان است . موزه دارد ، از هر چیز و هر زمان . پارک دارد ، جورواجور . طبیعت اطرافش را دارد . کوه دارد . خیابان و پاساژ هم دارد ، از شیر مرغ تا جان آدمیزاد ! نمایشگاه و انواع رستوران و ... و ... هر چیزی را که بشود در یک برنامه ی گردشگری جای داد ، در تهران می شود پیدا کرد .

روز چهارم فروردین را می گذارم بخشی برای طبیعت و بخشی برای موزه گردی . موزه ی مشاهیر و موزه ی نمونه های دستخط رجال و گالری صنایع دستی و هنرهای سنتی در برج میلاد ، موزه ی رضا عباسی  که سالها بود می خواستم بازدید کنم !  و سرانجام باغ موزه زندان قصر .

 این موزه ، با دیگر موزه ها تفاوتی دارد از زمین تا آسمان . زیر خاکی ندارد ، طلا و نقره و سفال ندارد . تاریخ پر کبکبه و پر دبدبه ی 2500 ساله یا 1400 ساله ندارد ، دوران اساطیری و دروان تاریخی و دوران اسلامی ندارد . آثار پیش از اسلام و پس از اسلام ندارد .

کل تاریخ این موزه شاید 250 سال شود که از حواشی آن که بگذریم ، خلاصه می شود از سال 1308 تا 1357 .

موزه ای است که گرچه هیچ کدام از چیزهایی را که گفتم ندارد ، اما تا بخواهی آگاهی دارد ، درد دارد ، زخم دارد ، بغض دارد ، ...

زندانن قصر که حالا موزه شده است را باید دید . به پاس همه ی آنها که به جرم دانایی و آگاهی ، بخشی از عمر خود رادر آن زندان گذراندند .

زندان قصر را حالا باید دید ، حالا که هنوز خیلی چیزها از خاطر خیلی ها نرفته است . حالا که بر در و دیوار زندان عکس خیلی از مبارزین که در خاطر داریم نیست ، و عکس برخی به تکرار و تکرر هست ، باید زندان قصر را دید .

آنچه در موزه ی زندان هست ، بخشی کوچک  و البته قابل احترام  از واقعیات زندان قصر است . بخشی از آن نیز به اقتضای زمان ، نادیده گرفته شده است . به هر حال این حقیقتی است تلخ که : تاریخ را حاکمان می نویسند .

بخشی از زندان که می توانست سمبل و نمادی باشد بر آنچه بر سر دانایان رفته است ، به هر دلیل نابود شده است . بند های زنان سیاسی مثلا و ... . اما هنوز بخش هایی از زندان هست . هنوز یادی از خیلی ها می شود . و البته هیچ یادی و نشانی از خیلی ها باقی نیست .

زندان موزه ی قصر را حالا باید دید . حالا که بشود نامهایی را که بر دیوار حک نشده ، سینه به سینه منتقل کرد .

پی نوشت 1 : قبل از بازدید می توان با جستجوی زندانیان زندان قصر در اینترنت ( و صد البته بهتر که در فضای غیر ف یلتر ) اطلاعات خوبی در این مورد بدست آورد .  

پی نوشت 2 : بخش های خوبی در مجموعه هست مثل مرور تاریخ از مشروطه به بعد . که تا حد معقولی  در آن امانتداری شده است ، از جمله تصاویر فیلم ها و صداهای ماندگار که شاید به سختی در جای دیگری آنها را بشود یافت ، اگر چه در هر حال فضا تلخ است و اندوه آور و سنگین .

پی نوشت 3 : درمیان زندان و بخش های گوناگون ، یک غرفه ای را هم گذاشته اند برای گرفتن عکس !!! با لباس !!! حتا اگر تصور کرده اید منظور لباس زندان است و بردن یادبودی از زندان به بیرون ، سخت در اشتباهید !! غرفه ی گرفتن عکس با لباس قجری و ... !!! هنوز مانده ام این زخمه ی ناجور بر آن ساز شگفت درون زندان برای چیست ؟

پی نوشت 4 : تلخ است یادآوری آنها که در سوم آبان 57 از زندان قصر آزاد شدند به شوق بهار آزادی ،  و یکی دو سال بعد در زندان ، برای همیشه چشمانشان بر هر بهاری بسته شد ...

پی نوشت 5 : شاید بعد از بازدید به ساعتی تنهایی و کنج دنجی نیاز داشته باشید .

باقی بقایتان

عید نوروز

سلام 

سال نو مبارک 

امیدوارم سال خوبی و برای خودتون و اطرافیانتون ، بسازید

از صمیم قلب برای تمام دوستان مجازیم و  تمام کسانیکه هفتگ و می خونن و بهش علاقه دارم دعا می کنم  

از شما می خوام تو سال 95 هم بلاگ ما رو دنبال کنید ....هر چند می دونم  مدت هاست مطلب دندون گیری ننوشتم  ولی کامنتها و بازدیدهای شما بهم انرژی می ده ...

دوستتون دارم 

مرسی که هستید 

دمتون گرم 


آرش پیرزاده

رفتار شناسی در نوروز

طی این سه چهار روز گذشته، حتما همه شما به دید و بازدید رفتین. اینکه بزرگ خاندان باشین یا کوچکترین فرد توی خانواده، زیاد فرقی در روند ماجرا نداره. بالاخره شما در این چهار روز حتما بعضی ها رو چهار بار متوالی دیدین... بدون شک توی دلتون درباره بساط عید دیدنی ای که فراهم کرده بودن چیزهایی رو مرور کردین... از آجیل گرون بگیر تا انواع شکلاتهای روی میز... قطعا از زیر بعضی  عید دیدنی  ها در رفتین و حتما سوال های تکراری هرساله رو بارها و بارها برای افراد متفاوت پاسخ گفتین... 

همه این هایی که گفتم رو خودتون میدونستین اما بذارید از کشفی که کردم براتون بگم... من امسال متوجه شدم که سلیقه و ذائقه مردم در انتخاب اینکه "الان توی مهمونی چی باید بخورم " رابطه مستقیمی با قیمت اون محصول داره... مثلا دوسه سال پیش که قیمت پسته داغ شده بود و دهن به دهن میگشت، پسته های ظرف آجیلی در کسری از ثانیه درو میشد! یا مثلا یه روزگاری موز میوه گرونی محسوب میشد و محال بود توی مهمونی یه موز سالم روی ظرف میوه باقی مونده باشه. چون در همون لحظات اول تمامش روی هوا زده میشد! حالا امسال این اتفاق برای سیب زرد میوفته! بله خنده داره اما واقعیت داره.ظاهرا سیب زرد نسبت به بقیه میوه ها قیمت گرون تر و یا کمی گرون تری داره. اول فکر کردم اشتباه میکنم اما بعدا با زیر نظر گرفتن چند مهمونی متفاوت در شرایط مختلف این به من ثابت شد که سیب - بله همین سیبی که اکثرا ته ظروف میوه بال بال میزد که آهای منم بخورید و در نهایت از هوش میرفت- شده میوه محبوب و تا غافل بشی یکی دو تایی بیشتر توی ظرف باقی نمونده...

خلاصه چه سیب برای ارتقاء سلامتی خورده بشه و چه برای تغییر در سلیقه و ذائقه، در هر حال ازش غافل نشید که گفتن خوردن یدونه سیب در روز شما رو از دکتر بی نیاز میکنه.


کماکان نوروز خوش بگذره بهتون


برگ هفدهم/ اولین هفته از اولین ماهِ اولین فصلِ سال نود و پنج

مشتاق یا مجبور؟

ساده ترین تعریف فرهنگ (( فرهنگ را می توان به مجموع رفتارهای اکتسابی و ویژگی اعتقادی اعضای یک جامعه معین تعریف کرد. کلمه اساسی و مهم در تعریف یاد شده ، کلمه اکتسابی است که فرهنگ را از رفتارهای برخاسته از وراثت و ویژگی های زیستی متمایز می کند.)) 

آنچه یاد گرفته ایم و برایمان نهادینه شده، عمدتا توسط مادرانمان یا به زبان بهتر توسط  زنان به ما منتقل شده است. بروس کوین  جامعه شناس ، می گوید: (( جامعه به گروهی از انسانها اطلاق می شود که در طول هزاران سال با

 یکدیگر زندگی کرده و در سرزمین معینی سکنی گزیده اند و سرانجام، خود را به عنوان یک واحد اجتماعی متمایز از

 گروه های  دیگر، سازمان داده‌اند.افراد هر جامعه همچنین فرهنگ مشترکی نیز دارند. ممکن نیست که فرهنگ

 جدای از جامعه یا جامعه جدای از فرهنگ باشد. هرجا که جامعه‌ای هست، فرهنگ منطبق بر آن نیز وجود دارد.)) 

حالا برخی از ما با اشتیاق به دنبال رسوم برخاسته از فرهنگ هستیم و برخی بی میل که اکثر افراد جامعه در بین این دو حالت در یک طیف قرار می گیرند.اینکه نزدیکی به سر دو طیف و چگونگی فرهنگ پذیری مان به چه صورتی است خود امر دیگریست ، اما اینکه فشار  هنجارهای  اجتماعی ما را به چه سمت و سویی سوق می‌دهد تا  حدود زیادی خارج از  کنترل ماست  و  هرکسی که بخواهد بر خلاف مسیر رودخانه شنا کند  می  بایست هزینه  آنرا بپردازد.فی المثال همین  اعمال  و مناسک ایام نوروز اعم از  قبل آغاز  سال نو  تا سال تحویل و,ادامه ماجرا  که   بسیاری علی رغم میل باطنی دست به اعمال و رفتاری می زنند که چندان به آن معتقد نیستند در اینجا حتی می توان به مناسک و رسوم مذهبی نیز  اشاره کرد مانند نذری دادن،سفره انداختن،اعمال  و رفتار شب قدر،دهه اول  محرم  و...   مثالهای فراوانی وجود دارد که به موارد فوق بسنده کردیم.

آری فرهنگ  از تلاقی رفتار ها، و اندیشه ها طی زمان در بستر جامعه شکل میگیرد که تا امروز زنان در شکل گیری 

  آن  کمتر نقش داشته اند  اما حفظ و حراست از آن  و انتقال آن به  نسلهای بعدی عمدتا توسط زنان صورت می پذیرد.حالا  اینکه ما تا چه حد و اندازه یی فرهنگ پذیر شده و این رسوم را پذیرفته و درونی ساخته ایم به عوامل فراوانی بستگی دارد که از حوصله اینجا خارج است.

سوال اساسی اینجاست  ما تا چه حد و تا کجا  اشتیاق داریم و به چه میزانی مجبور به انجام  اعمال و رفتار  دیکته  شده هستیم و اصولا چقدر توان و جسارت پرداخت هزینه خلاف آنچه از ما انتظار می رود  را داریم.

 نکته حایز اهمیت این است که گاها  پیش می آید ما برخی از شور و شوق ها یمان و  استنکاف  ها یمان صوری و ساختگی ست و به دلیل تعدد تکرار  حتی خودمان نیز باورمان می گردد که واقعا نسبت به این رفتار اشتیاق  داریم ۰حال آنکه اگر به واکاوی بپردازیم خواهیم   دانست که واقعیت ماجرا چیز دیگریست.

ابتدا به خودم و سپس به شما میگویم بیاییم به  افتراقات ، فارغ از  دلیل تراشی و واکاوی رفتارهای دیگران به آن احترام بگذاریم اگر کسی به  دیدار دورترین اقوام می رود سنتی و عقب مانده نیست.کسی که تمایل به دید و بازدید ندارد  منزوی و افسرده نیست.بهتر است به تنوع رفتاری احترام بگذاریم به ما ارتباطاتی ندارد. چرا  شخصی تمام   محرم و صفر را سیاه می  پوشد چرا دیگری شب عاشورا ،  تولد  گرفته است .

تبلیغ برای رسوم و مناسک پسندیده و اجبار بر پذیرش آنها نکوهیده است.

روزهای شادی  داشته باشید.

سعدیا آمدن عید مبارک بادت !

نمی دانم ، این یک رسم کهن است یا تازه ؟ یک کار ویژه است یا یک کار عادی ؟ خوب است یا بد ؟ سودی دارد یا که نه ، زیان هم دارد ؟ و .. و ... هر چه هست این است که آخر هر سال که می شود ، همه چیز می شود مرور دوازده ماه گذشته . رادیو ، تلویزیون ، روزنامه ها ، نشریه ها و صد البته حرفهای همه ، همه ، من و شما و این و آن ، می شود ویژه نامه ی سالی که گذشت ! همه چیز می شود خنده در مرور خاطرات شیرین ، می شود بغض و اشک در  کلنجار با خاطرات تلخ . گاهی همه ی سال خلاصه می شود در دستی که برای اولین بار گرمایش را حس کرده ای . گاهی همه ی سال می شود ، نگاهی که برای آخرین بار به نگاهت گره خورده بوده . گاهی همه ی سال می شود ، یک کوچه ، یک درخت ، یک چشمه ، یک فنجان چایی ، یک تکه خاک ، یک سنگ و ... امسال هم همانند اینهمه سال که گذشت این ویژه نامه ی پایان سال را ورق می زنم و در آخر ، زمزمه می کنم : هرچه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم ... باقی بقایتان . ایام به کامتان . مجید شمسی پور

از کوزه همان تراود که در اوست

صرفه نظر از اتفاقی که واسه ما می افته  ... حالا  هر اتفاقی  که باشه  .


بهمون  خیانت میشه ..           از مون دزدی میشه                       

حق مون جلو چشممون می خورند               تصادف می کنیم 

عزیزمون از دست می دیم               دروغ می شنویم ..

. تهمت بهمون  می زنن                  تنهامون می زارن 

  زیرابمون  می زنن و خیلی چیزهای دیگه......


واکنش  ما نسبت  به این اتفاق ها   نشان دهنده  وجود  و شخصیت ماست  در واقع  واکنش ما  پیش از اینکه بیانگر این باشه که  بلایی سر ما  اومده  بیانگر اینه که چی درون ما پنهون شده  .... 


چند وقت پیش تو مترو  دختری رو  دیدم  که یه ماه مونده به عروسیش  نامزدش بی دلیل  ترکش کرده بود و هیچ خبری ازش نبود ...

از زور گریه و هق هق  بریده بریده حرف می زد ، گریه می کرد  و نفرین می کرد ... گریه می کرد و فحش می داد گریه می کرد و خاندان  پسررو مسخره می کرد...و دوستانش عاجز بودن از ساکت کردنش ....  

اتفاق تلخی بود و خیلی ها هم دردی می کردن باهاش ..... ولی من از لابلای  گریه هاش ،دیدگاه و شخصیت  و نگاه شو نسبت به  نامزدش می دیدم .....  


 می دونم باید جای دختره باشیم تا درک کنیم چقدر اتفاقی که افتاده تلخه ...  حرف من این نیست  من می خوام بگم    آنچه این دختر می گفت بیانگر درونش بود  نه بیانگر  بدی اون پسر . و اگه این درونش نبود شاید این اتفاق رو هم تجربه نمی کرد    و به قول معروف      ......   از کوزه همان تراود که در  اوست ...





بگو فردا مال ماست

اسم ماه اسفند که میاد همیشه یاد اسفند روی آتش میوفتم. اسفندی که از حرارت بالا و پایین میپره و سر و صدا میکنه و آخرش دود میشه و از بین میره... درست مثل بدو بدوهای آخر سال... با هیجان کار میکنیم، تمیز میکنیم، خرید میکنیم، توپ تحویل سال که در میشه انگار آب میریزن روی اسفند روی آتش... به نظرم هرکی اسم این ماه رو انتخاب کرده خیلی آدم باهوشی بوده..

هر سال با نزدیک شدن نوروز و سال جدید، هر کدوم از ما کلی تصمیم جدید ردیف میکنیم. موسیقی یاد بگیرم... کلاس جدید ثبت نام کنم... لاغر کنم... ورزش کنم... کتاب بخونم... روابطم رو ارتقا بدم... و هزاران تصمیم دیگه... تصمیم هایی که از هر ده تاش یکیش هم به زور عملی میشه که اگه بشه باید کلاهمون رو بندازیم هوا... خصلت سال جدید، افکاره جدیده... دلمون بخواد یا نه با شروع یک سال نو، افکار نو در ذهنمون پدید میاد، حتی اگه دوامش همون دو هفته اول عید باشه... قشنگی نو شدن و متحول شدن همینه...

جدای از تصمیم های تخیلی ای که بعضی هامون میگیریم، اما بیاین و یه سال دیگه به خودمون و ذهنمون فرصت تصویر سازی بدیم... بیاین و امسال هم بذاریم برای خودش فایل درست کنه و یه لیست بلند بالا از اتفاقاتی که دوست داره بیوفته رو ردیف کنه. خدا رو چه دیدی شاید  سیصد و شصت و شش روز آینده افتاد اون اتفاقی که باید بیوفته...

از اعماق قلبم برای همه شمایی که در سال گذشته همراه این ساختمون بودین آرزو دارم سال نود و پنج هزاران برابر بهتر از سال نود و چهار باشه.  توی راه پله ها گلدون گذاشتیم و در لابی ساختمونمون یه سفره هفت سین خوشگل پهن کردیم. لحظه سال تحویل حتما به یادتون خواهم بود، اگه شد به یادم باشید.

نوروز خیلی بهتون خوش بگذره..

این هم یه آهنگ شاد برای تک تک شما عزیزانم


برگ شانزدهم / چند قدم مانده به بهار نود و پنج