-
برنامه سبز
جمعه 21 فروردین 1394 21:48
میهمان این جمعه هفتگ مهرداد کیان است از وبلاگ فوق العاده : توعلم مدیریت یا دقیق تر بگم تو مدیریت استراتژیک یه مبحث جالب و شیرینی داریم به نام برنامه ریزی استراتژیک بر فرض اگر شرکت کاله که تو صنعت لبنی و گوشتی ید طولایی داشته و تو استان سبز محور ما قرار داره رو در نظر بگیریم برای نوشتن برنامه استراتژیک این شرکت باید...
-
کادو
پنجشنبه 20 فروردین 1394 22:16
سلام دوستان خانم های گلی که این متن می خونید روز تون مبارک...... انشاله روزهاتون با آرامش باشه ... شب هاتون با آسایس بگذره ..... دلتون شاد باشه .... ببخشید من این چند روز گرفتار بودم و امشب مهمانم این متن رو هم دارم با مبایلم می نویسم ... به مهناز گفتم تو این شلوغی چیزی به نظرم نمیرسه .... گفت یه سوال مطرح کن .......
-
بدرود خانه طبقه چهار
چهارشنبه 19 فروردین 1394 20:00
سلام دوستان نازنینم دقیقا پنج ماه پیش در چنین روزی یعنی 19 آبان وبلاگ گروهی هفتگ شروع به کار کرد . طی این پنج ماه 137 پست توسط نویسنده های اصلی و میهمان هفتگ منتشر شده بیش از 3200 کامنت داشتیم و نزدیک از 126 هزار بازدید یعنی بطور متوسط روزانه بیشتر از 800 بازدید که فکر می کنم برای یک وبلاگ گروهی آمار قابل قبولی باشه و...
-
چی شد که همچی شد ؟!
سهشنبه 18 فروردین 1394 23:20
بنظر شما وبلاگ چی شد که همچی شد ؟! چرا تقریبن مُرد از بس که جان ندارد ؟! به هفتگ که فک میکنم انگار شیش تا بلاگر شیش تا پیکان فرسوده را با یک پراید عوض کرده باشند ! انگار شیش تا جوی آبی که یک زمانی هر کدام برای آبیاری یک مزرعهء بزرگ کافی بوده اما به مرور زمان دچار کم آبی و تقریبن خشک شده را هدایت کرده باشیم توی یک جوی...
-
من یک واقع بین هستم
دوشنبه 17 فروردین 1394 21:52
سال نو شده .... درخت توی حیاط شکوفه های ریز سفید داده ..... لباس های گرم رو جمع کردم و روی هم فشارشون دادم تا توی یه ساک پلاستیکی جا بشن تا فصل سرما ... یه کم تخمه کدو از آجیل عید مونده و هر روز حین دنبال کردن اخبار و حواشی مذاکرات، می شکنیمشون .... فردای سیزده به در به خودم گفتم:" وقتی سیزده روز خونه رو مرتب و...
-
سین ِ غایب...
یکشنبه 16 فروردین 1394 20:00
حالا که آب ها از آسیاب افتاده، حالا که هفت سین هایتان را جمع کرده اید پیچیده اید لای بقچه ی خاطرات بگذارید برایتان به قاعده ی چند خط اعتراف کنم! تمام این سی و چند سال -از زمانی که به یاد می آورم البت- ترکیب ِ هفت سین ما یک نقطه ی اشتراک داشته با ترکیب پرسپولیس، اخص پرسپولیس ِ چند سال اخیر! این نقطه ی اشتراک هم چیزی...
-
هدف گذاری 1
شنبه 15 فروردین 1394 22:45
سلام.سال نو مبارک.تصمیم گرفتم این هفته در باره ی برنامه ریزی و هدف گذاری بنویسم.موضوعی که این روزها فکرم را مشغول کرده و برای خودم هم جذاب است.اول تصمیم گرفتم از خودم و تجربیاتم بنویسم اما بعد دیدم اگر کمی وقت بیشتر بگذارم و مطالعه کنم برای خودم که هنوز هدف های امسالم را مکتوب نکرده ام هم مفید باشد.پس عجالتن مطلب...
-
بنز
پنجشنبه 13 فروردین 1394 21:05
تو همین ایام عیدی .... خونه خواهرم بودم که برادر کوچیکترم هم اومد اونجا ... حرف می زدیم ... یهو نمیدونم چی شد دادشم گفت آرش من یه 100 میلیون اضافه دارم 20..... میلیون هم توبده ......بیست میلیون هم افسانه بده ( خواهرم ) منم ماشینم میفروشم میشه 188 میلیون یه بنز دیدم مدل فلان ...2010 میشه خرید 185 میلیون ... من سراغ...
-
تکریم ارباب رجوع با چای شیرین !!
سهشنبه 11 فروردین 1394 23:33
امشب میخواستم یه پُست مفصصل و بلند بالا بذارم درخصوص بدقولی و کم فروشی اهالی ساختمون هفتگ توو سال نود و چهار ... در مذممت مشتری مدار نبودن و لزوم احترام به مخاطب و تکریم ارباب رجوع و اینها ! هدفم گذشته از چای شیرین کردن خودم ! این بود که بگم وختی یه قولی به خودمون و خودشون دادیم حتتا اگه آسمون به زمین بیاد باید پاش...
-
تو هم مثل من امشبُ دعوتی
سهشنبه 4 فروردین 1394 02:16
من هیچوخت آدم معتقدی نبوده ام ، مذهبی که اصلن ... میدانم شعاری تر از این امکان ندارد اما مذهب من انسانیت است تا جایی که بلد باشم و بتوانم البته ... چکیده اش میشود تا حد امکان سلامت و آدم وار زندگی کردن ... اما وختی دو شب مانده به عید آقای برادر ساعت دوازده شب زنگ را میزند میاید بالا و دو تا بلیط رفت و برگشت مشهد برای...
-
فرصت دوباره
پنجشنبه 28 اسفند 1393 21:18
میدونید به چی فکر میکنم ....؟ دارم فکر میکنم تو این سالی که گذشت .... چند نفر منو " امین "دونستند باهام درد دل کردن ...نه از این درد دل های معمولی ... نه ... حرف واقعی .....حرف دل ... یعنی طرف بیاد پیشت ، بدون ترس حرف هایی بزنه که سبک بشه .... و مطمن باشه که تو راز دار هستی ..... دارم فکر میکنم تو این سالی...
-
ژئوفیزیک تنهاییم فدای یک لبخند شما بانو
چهارشنبه 27 اسفند 1393 20:00
ژئوفیزیک اسمیست که در دو حالت نام آن را می شنویم . یکی وقتی زلزله می آید و مقدار ریشترش را همین ژئوفیزیک اعلام می کند یکی هم ساعت و دقیقه و ثانیه سال تحویل است که باز همین جناب ژئو فیزیک دقیق تر از همه زمان آن را بلد است . اما حتی ژئوفیزیک هم نمی داند که راس ساعت و دقیقه و ثانیه تحویل سال در دلم چه زلزله ای می شود ....
-
توصیه های نوروزی باقرلویی !
سهشنبه 26 اسفند 1393 21:21
لابد توقع دارید آخرین نوشتهء امسالم در هفتگ یک فرقی با قبلی ها داشته باشد ولی متاسفانه یا خوشبختانه ندارد ! فقط یکسری توصیه است ، برادرانه و تاواریشانه : . این سه روز باقیماندهء سال را از دست ندهید ، حس و حال شهر محشر است ، بال بزنید بروید شهد بچینید لای شلوغی های رنگی . وخت تمام است ، به کارهای عقب افتادهء امسال دیگر...
-
آخرین دوشنبه ی 93
دوشنبه 25 اسفند 1393 21:08
خیلی ها می گن عید ماله پولداراس .... منم یه مدت همین فکر رو می کردم...شاید وقتی کوچیک بودم.... شاید وقتی حساب کتاب جیبم با اتیکت اجناس توی مغازه ها خیلی توفیر داشت .... وقتی ویترین مغازه ها دورتر بودن.... نمی دونم شاید وقتی عقلم همون قدر می رسیده که عید رو اون شکلی نیگاه می کردم .... ولی خب روزگار می چرخه و حس و فکر...
-
راز روزهای آخر اسفند
یکشنبه 24 اسفند 1393 21:09
روزهای آخر اسفند خاصیت اُسمُزی دارند. کلی حس و حال و یاد و خاطره را از رقّت روزهای رفته ی یک سال، از خلال هفته ها و ماه های سپری شده، از پشت سر ِ آدم ها جمع می کنند و زورچپان می کنند بین غلظت ِ شلوغی های آخر سال. بین ترافیک ِ دغدغه و اضطراب ِ نو شدن. نتیجه اش می شود این که درونیات آدمیزاد این سه چهار پنج روز ِ آخر سال...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 اسفند 1393 21:28
هفته ایی سه چهارتا تریلی بار پوکه معدنی از تبریز برایمان می آید.طبق برگه باسکول حساب و کتاب می کنیم.امروز بچه ها گفتند به یک ولوو شک کرده اند که وزن خالیش در بار قبلی یازده تن بوده،ولوو ها همه بالای دوازده تن وزن دارند،امروز دوباره همان ماشین داشت بار می آورد.آمد و بار را خالی کرد.برگه را گرفتیم.گفتم برویم باسکول.سوار...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 اسفند 1393 21:23
هفته ایی سه چهارتا تریلی بار پوکه معدنی از تبریز برایمان می آید.طبق برگه باسکول حساب و کتاب می کنیم.امروز بچه ها گفتند به یک ولوو شک کرده اند که وزن خالیش در بار قبلی یازده تن بوده،ولوو ها همه بالای دوازده تن وزن دارند،امروز دوباره همان ماشین داشت بار می آورد.آمد و بار را خالی کرد.برگه را گرفتیم.گفتم برویم باسکول.سوار...
-
ما مستفقر شده ایم
جمعه 22 اسفند 1393 20:00
میهمان این جمعه هفتگ آقای دکتر امید نقوی است شاعر و نویسنده وبلاگ جان غزل : در دوره کارشناسیارشد استادی داشتیم به نام دکتر طبیبیان که از نظر حافظه و حضور ذهن مانند او ندیدهام. استاد ادبیّات عرب بود و خودش میگفت اگر اینقدر که من شاهد مثال عربی و فارسی از بر دارم فرمول فیزیک از بر کرده بودم از انیشتین بالاتر بودم.......
-
دل تکانی ....
پنجشنبه 21 اسفند 1393 21:17
آقا به نظر من ( تاکید میکنم به نظر من ) اینکه میگن بیاید کینه ها رو دور بریزیم " قهر بودنها " رو به آشتی بلد کنیم پاشیم بریم بشنینیم با هم حرف بزنیم ... مشکل حل کنیم ......حرف چرتیه.... کلا زمانی ، دلگیری حادث میشه که شما یه قسمت از احساساتون ضربه بخوره و یه زخمی تو روحتون به وجود بیاد .... و کلا تو این 39...
-
تولدت مبارک همسایه
چهارشنبه 20 اسفند 1393 20:00
بیست و یکم اسفند روز تولد محسن باقرلوی عزیز است همسایه طبقه سوم مردی که روز تولدش را اصلا دوست ندارد اما من چون خیلی دوستش دارم این چند خط ناقابل را برایش می نویسم محسن عزیزم تولدت مباک امیدوارم تنت سلامت و دلت شاد باشد ...
-
کنار کندوهای آبی و زمبورهای طلایی
سهشنبه 19 اسفند 1393 22:22
دیشب شنیدم که معلم اول دبستانم فوت کرده ، البته خبر قدیمی بود و من تازه خبردار شدم ... حس عجیبی بود آن لحظه ای که شنیدم ... در طول سالیان تحصیل از دبستان تا دانشگاه ، معلمین و اساتید بعضی سالها به دلایل مختلف توی ذهن آدم ماندگار میشوند اما معلم اول دبستان را هر کار کنی نمی توانی فراموش کنی چون مطلع غزل آموختن است و مث...
-
عید اومده، بهاره...
دوشنبه 18 اسفند 1393 20:55
نمیدونم چرا توی این ساختمون هیچکی عینه خیالش نیست دم عیده .... نه یه قالیچه تکوندنی ... نه چهار تا گلدون سنبلی توی راه پله ... نه یه تیپه تر و تمیز عیدی.... همون جوری هپلی و هپول مثله همیشه .... فقط منم که هی دارم تو سر و کله ی خودم می زنم که بابا عیده ..... یه نفرو بگین بیاد یه دستی به این راه پله ها بکشه .... لامپ...
-
حکمن یک جای کار می لنگد...
یکشنبه 17 اسفند 1393 23:55
صبح توی شرکت برای امشب ِ هفتگ چند خطی نوشتم به مناسبت هشتم مارس. تقدیر و تعریف و تحسین مقام ِ زن بود به گمان خودم! اما حقیقت این است که یکی دو بار بازخوانی اش کافی بود برای فهم این واقعیت که خط به خط اش یکی به میخ و یکی به نعل بود محض نباختن قافیه، شاید. یک جاهایی از نوشته کاراکتر ِ مردسالارانه ام زورش چربیده بود به...
-
آن خط سوم منم
شنبه 16 اسفند 1393 20:07
دوستم همیشه از ساکت بودن من گلایه دارد.از اینکه من زیاد خاطره ایی از روز ندارم برای تعریف.از اینکه گاهی وقتی دارد حرف می زند من نا خودآگاه دارم یک جای دیگری سیر می کنم.از اینکه دعوت به یک مهمانی پر از آدم های غریبه برام جذاب نیست.از اینکه گاهی می روم یک گوشه ایی ساکت و بی کار به دیوار نگاه می کنم.از اینکه توی پاساژ و...
-
بیایید کمی نزدیکتر بنشینید
جمعه 15 اسفند 1393 22:41
مهمان این هفته ی هفتگ جناب آقای حامد توکلی هستند دو شب پیش آرش توی فیس.بو.ک به من گفت جمعه جای خالی هست برای نوشتن، مینویسی؟ خیلی خوشحال شدم. گفتم معلومه که مینویسم. آرش. همین آرش پیرزادهی خودمان. که رفیق محسن باقرلوست. همین محسن باقرلوی خودمان که چند وقت پیش در یک پست صوتی قصهی سیزده چهارده سالهی تلاش برای خون...
-
تعهد
پنجشنبه 14 اسفند 1393 22:09
شاید نظر سنجی واژه درستی نبود ... شاید از اول باید میگفتیم هم صحبتی ... به هر صورت جواب کامنهای پست قبل نوشتم اگه نکته ایی بود تو همون کامنتها بنویسید حتما مراجعه میکنم میخونم و اگه چیزی به نظرم اومد مینویسم ..... این ایده طرح موضوع و صحبت راجع بهش تو کامنتها رو .... دوست دارم حس میکنم اینجوری رابطه ما بین خواننده ها...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 اسفند 1393 20:00
سلام نوشتن داستان دنباله دار تصمیم اشتباهی بود ما حوصله خواندن متن های طولانی را نداریم و یک وبلاگ گروهی فضای مناسبی برای انتشار یک قصه طولانی نیست . امروز می خواستم سر و تهش را یکجور آبرومندانه ای هم بیاورم ولی دیدم نمی شود یعنی آنطوری که دلم می خواهد نمی شود ضمن عذرخواهی از معدود دوستانی که پر حرفی بنده را تحمل...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 اسفند 1393 21:17
شهر در تکاپوی نوروز ماشینهای قالیشویی لبالب و من ... که امشب توی دلم رخت می شویند
-
اندر احوالات ضمیر ناخوداگاه
دوشنبه 11 اسفند 1393 19:24
سیگار چیز خوبی نیست،برای قلب و ریه ضرر دارد.... ولی من ژستش را برای مردها دوست دارم... ژست درست و حسابی ها.... نه از این مفنگی داغونا که سیگار بعدی رو با آتیش قبلی روشن می کنند.... دوست ندارم مرد بوی سیگار بدهد. ترجیحا بوی ادکلن تند مردانه اش را بدهد که یه کم فقط یه کم بوی سیگار هم قاطی اش شده.... و هرزگاهی یکهو دلش...
-
حلقه ی انتشار آدمیت
یکشنبه 10 اسفند 1393 20:00
خانوم همکار عوض ِ ویروس کشی و بازیابی حجم انبوهی از آهنگ های دامبولی ِ داخل فلش شخصی اش، با یک نایلکس ِ کوچک حاوی مقادیری کشمش و چند تایی توت خشک و یک فروند گردوی پوست کاغذی ِ اعلا و چند عدد از این آبنبات های کوچکِ نوستالژیک -از همین ها که سبز و سرخند با راه راه های سفید! از همین هایی که طعم نعنا و هل و دارچین می...